دی 1387

نبرد"بدر- صفین- کربلا"، ادامه دارد

حوزه علمیه قم - در جمع مبلغان عاشورایی

سلام علیکم و رحمه‌الله. بسم‌الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین، و السلام و الصلوه علی نبیّنا و نبی‌ّالرحمه، ابوالقاسم محمد و آله آل‌ا... .

سلام بر حسین و علی‌بن‌الحسین و اولاد الحسین و اصحاب الحسین، شیعه حسین و ذاکران حسین در طول تاریخ.

سلام عرض می‌کنم محضر برادران و خواهران عزیز و خداوند را شاکرم که توفیق عرض ادب به سیدالشهدا(س) در محضر شما که ذاکران اباعبدالله هستید به بنده دست داد. و خدا را سپاس می‌گویم که ما طلبه‌ها را روضه‌خوان اباعبدالله جزء روضه‌خوانان اباعبدا... قرار داد. حالا بعضی‌ها مثل بنده لحن و صوت مناسبی ندارند توفیق روضه‌خوانی نداشته باشند روضه‌خوانی کلامی ادای احترام به آن سبک به امام و شهدای کربلا می‌کنیم که اولین روضه‌خوان اولین کسی که ذکر مصیبت اباعبدالله را کرد خود پیامبر اکرم(ص) بودند کسی که قبل از مستمعینش اشک می‌ریخت. وقتی قنداقة حسین را به دست ایشان دادند.

در روایت است که از خود پیامبر اکرم(ص) رسیده تأکید بر هر دو بعد عاشورا و فرهنگ عاشورا، هم بُعد تحلیلی و هم بُعد جهادی و حماسی. در روایت خود ایشان است. هم تحلیل کردند که چرا حسین(ع) کشته خواهد شد و هم تحریک کردند به اینکه یاد حسین باید زنده بماند. به بعُد هم تحلیلی و حماسی جهادی عاشورا خودِ ایشان اشاره کرده‌اند. اگر هر کدام از این دو بُعد نباشند آن بُعد دیگر هم کار خودش را درست انجام نمی‌دهد و در خطر است. اگر فقط تحلیل باشد، فقط بحث آکادمیک و نظری و گفتمانی و... راجع به امام حسین و عاشورا و کربلا بشود ولی روحیه شهادت‌طلبی و آمادگی برای فدا شدن نباشد، همان بُعد تحلیلی هم نتیجه زیادی هم نخواهد داشت. یعنی مسئله عاشورا، ذکر عاشورا و کربلا بدون بُعد شور و حماسه و جهاد فقط بحث تحلیلی و نظری و آکادمیک و... اصلاً کافی نیست از جهتی هم ممکن است مضرّ باشد چون کافی نیست این یکی، بعد عاشورا باعث می‌شود که تبدیل شود به یک حادثه تاریخی. بین هزاران حادثه دیگر، این هم یکی! و فراموش می‌شود یا حداقل عادی‌سازی می‌شود. آن وقت آن برکات و آثار تاریخی و فراتاریخی عاشورا محو می‌شود، اگر شور و حماسه در یادکرد امام حسین(ع) و کربلا نباشد تعمیم تاریخی و جهانی عاشورا، آن «کل ارضٍ کربلا و کلّ یومٍ عاشورا» یعنی تعمیم عاشورا برای همه تاریخ و همه سرزمین‌ها امکان نخواهد داشت این می‌شود جزئی از تاریخ، یک قصه بین قصه‌های دیگر.

حالا من در بخش دوم عرایضم اشاره می‌کنم، نکاتی که امام در وصیتنامه‌شان آورده‌اند در رابطه با بُعد حماسی عاشورا که اگر این بُعد نباشد، یعنی اگر احساس نکنند که شیعه حسین فقط حرف نمی‌زند اگر کلمه حق می‌گوید برای این کلمه حق برای اقامه کلمه حق از همه چیز می‌گذرد و هزینه می‌پردازد. جان و مال و آبرو و خانواده‌اش از کودک شش ماهه تا پیر نود ساله همه به میدان می‌آیند. اگر این ترس دشمنان، ترس ظلمه عالم در طول تاریخ بریزد، ترسشان از عاشورا و کربلا بریزد عاشورا خنثی شده است. و این وقتی است که از اینها بحث بکنیم ولی آن روح جهادی، شهادت‌طلبانه، حماسی و شور عاشورایی و کربلایی حذف بشود و این بشود یک قطعه از تاریخ، فقط بنشینیم بحث علمی بکنیم، نه. عاشورا یک جنبه عملی هم به غیر از جنبه علمی‌اش دارد و این در بحث شور و حماسه آن است. اگر عاشورا و کربلا از این بُعد حماسی و جهادی و ضد ظلم تخلیبه شود که در طول تاریخ مکرر شده است، نتیجه‌اش چه می‌شود؟ اصلاً به شما عرض بکنم اولین روضه‌خوانی از این قبیل را خود یزید کرد. شما در تاریخ دیدید که وقتی که اسرا به شام آمدند، بعد از یک مدتی که فضا برگشت با آن هوشمندی‌هایی که حضرت زینب(س) و حضرت سجاد(ع) کردند، همان نطق‌های کوتاه و افشاگر، اظهار این مظلمه‌‌ای که بر اینها شد و افشای اینها زیر سؤال بردن مشروعیت این‌ها، در تاریخ خوانده‌اید که خود یزید جزء اولین کسانی بوده است که بعد از قضیه کربلا مجلس روضه برای امام حسین(ع) گرفته است یعنی مجلس ختم گرفته است که قائله ختم شد. برای امام حسین مجلس ختم گرفت و گفت عزاداری کنید. این نوع عزاداری برای امام حسین(ع) اصلاً خود یزید اولین بار این نوع عزاداری را راه انداخت. یک عزاداری غیر جهادی، غیر سیاسی، غیر حماسی، خنثی، که به فلسفه عاشورا در آن اشاره نشود و کسی حاضر نشود فداکاری کند. خود یزید می‌گوید خودم چاکرتون هستم اولین مجلس عزاداری را خودم برایتان می‌گیرم! این یک بُعد آن.

بُعد دوم، بعد تحلیلی عاشوراست که حالا اگر بعد حماسی و شور کربلایی و حسینی باشد اما این بعد تحلیلی، استنادی، استدلالی، معرفتی عاشورا و کربلا نباشد باز هم نتیجه عکس خواهد داد. یک خطر بزرگ دیگر. آن وقت عاشورا و کربلا که منشأ همه نهضت‌های ضد ظلم در تاریخ اسلام و شیعه بوده است تبدیل می‌شود به توجیه‌گر ظلم و جور، در خدمت ظلم و جور قرار می‌گیرد و حتی در خدمت تخدیر و خرافه که بارها شده است. اینکه حضرت سجاد(ع) و حضرت زینب(س) از خود عصر عاشورا در راه تا کوفه و خود شام، هرجا رسیدند در هر موقعیتی که توانستند عاشورا تحلیل کردند که چه شده است، مردم بدانید که ما کی هستیم و اینها چه کسانی هستند، چرا ما را کشتند؟ یزید در شام وقتی که مجلس ختم گرفت، به قول خودش مجلس ختم که ختم شود و تمام شد و رفت، فکر کرد عاشورا ختم شد، فکر کرد که تمام شد و رفت! او گفت که همه چیز زیر سر این ابن‌سعد و ابن‌زیاد و... بود من اصلاً چنین خطی ندادم، تحلیلی نکردم، بنشینیم بگوییم چه سختی‌هایی در روز عاشورا گذشت، اینها را زدند و تشنگی کشیدند و... همه اینها را بگویید ولی نگویید که چرا این اتفاقات افتاد، و نگویید که چرا حسین قیام کرد و به سمت کوفه آمد؟ و نگویید که حسین با چه کسی و با چه درگیر بود؟ یعنی از فلسفه عاشورا هیچ چیز نگویید. ولی گریه بکنید عزاداری هم بکنید، خودم هم مجلس روضه می‌گیرم و جلوتر از همه اشک می‌ریزم. به اهل بیت و خانواده‌ام هم می‌گویم که بیایند و بنشینند بین اهل بیت امام حسین، چنانکه این کار را کردند، اهل بیت یزید آمدند کنار اهل بیت امام حسین نشستند و بر امام حسین گریه کردند که آقا یک سوء تفاهم و اشتباهی شده، ما دنبال این قضیه نبودیم. آن دینامیزم عاشورا خنثی بشود.

بُعد دوم اگر بعد تحلیلی‌اش نباشد معلوم نشود که این یک قطعه نبود، یک قطعه جدا از بقیه قطعات تاریخ نبود، این یک زنجیره اتفاقات تاریخی بود که از زمان خود پیامبر(ص) شده بود. شروع کربلا و عاشورا، شر وع نهضت پیامبر(ص) است، اینها همه به هم مربوط است و لذا من عرضم این است که ما طلبه‌ها خیلی باید تاریخ بخوانیم، باید کاملاً تاریخ و سنت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) مثل اینکه زمان خودمان را می‌شناسیم دقیقاً بشناسیم. تک‌تک اینها را، جدا جدا که معنی کنیم معنی دیگری می‌دهد ولی وقتی که در آن زنجیرة اتفاقات تاریخی بگذاریم معنی‌اش عوض می‌شود. باید معلوم بشود که یزید پسر معاویه و او پسر ابوسفیان است و حسین پسر علی(ع) است پسر فاطمه و او دختر خود پیامبر است و این نبرد بین پیامبر و ابوسفیان شروع شد. سر یک اصولی، و بعد بین علی و معاویه ادامه پیدا کرد سر همان اصول و بعد بین یزید و حسین در کربلا سر همان اصول بود. نه یک اشتباه تاریخی بوده نه یک اتفاق تاریخی بوده و نه یک حادثه بوده است. این نهضت بود. دوتا تفکر و دوتا برداشت بود، دو جبهه بود که آن را اول ضد اسلام به نام شرک جنگیدند و بعد هم که مسلمان شدند به نام اسلام همان خط را تعقیب کردند. کربلا دعوای دو اسلام است. این دو اسلام را هم که می‌گویم منظورم شیعه و سنی نیست، چون اصلاً یزید مسلمان نیست که بخواهد سنی و شیعه اصلاً این حرف‌ها معنی ندارد. دعوای دو نوع اسلام است. اسلام معنویت و عدالت و عقلانیت، اسلامی که می‌خواهد بشر رشد کند و رها باشد و اسلامی که تبدیل می‌شود به زنجیری بر گردن خلق، ابزار سلطه و ابزار استبداد و ابزار عوام‌فریبی، ابزار خیانت با توجیه شرعی است. که وقتی امام حسین(ع) را هم می‌کشند می‌گوید «قُتِلَ بِسَیف جدّ» با شمشیر جدش کشته شد، چرا آقا علیه حکومت خروج کرد؟ چرا نظم را به هم زد؟ چرا امنیت را به هم ریخت؟ آن وقت اگر بعد تحلیلی عاشورا نباشد اینکه عرض کردم امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) هرکجا که می‌توانستند ولو یک دقیقه حرف می‌زدند و تحلیل می‌کردند که قضیه این‌گونه بوده و اجازه ندادند که تحریف بشود. اگر بُعد تحلیلی عاشورا در کنار آن بُعد حماسی و شور نباشد این هم یک خطر دیگری است. و ما چوب این را خیلی خوردیم و بعد از این هم خواهیم خورد.

زمانی که روس‌ها ایران را اشغال کرده بودند در تاریخ ثبت شده است که یکی از علمای مجاهد آذربایجان، یکی از علمای انقلابی، علیه روس‌ها و علیه اشغالگران کفار درگیر می‌شود اینها او را می‌گیرند و می‌خواهند اعدامش کنند، روز عاشورا بوده، در تاریخ نوشته است که در تبریز بیش از هزار نفر قَمه زدند به نام عاشورا یک نفر حاضر نشد که یک قَمه‌ای بکشد در برابر روس‌ها و اشغالگران و بگوید این فرزند امام حسین را دارند اعدام می‌کنند، آن روز هزار نفر قَمه توی سر خودشان زدند یک نفر یک قَمه در برابر اشغالگران و کفار و ظلمه نگرفت که بایستد جلوی آنها و بگوید آقا یکی از این هزار قمه را توی سر شما می‌زنم. آن آخوند مبارز تبریزی را اعدام کردندو به دار کشیدند و مردم هم قمه زدند! این وقتی است که شور حسینی هست، چون اگر شور نباشد که با قمه توی سر خودش نمی‌زند عشق حسین دارد، واقعاً هم دارند، اما شعور حسینی وقتی نیست، تحلیل نیست این می‌شود. نمونه‌های بدتر هم هست. شما ببینید رضاخان اول که آمد برای عوام‌فریبی به هیئت‌های سینه‌زنی پابرهنه می‌آمد و گِل به سرش می‌مالید و سینه می‌زد، بعد که مسلط شد هم روحانیون را خلع لباس کرد هم زنان را خلع حجاب کرد و کشف حجاب کرد و هم دین‌ستیزی عریان را شروع کرد. بعد از کودتای 28 مرداد سال 32- اصلاً این در تاریخ هست و آنهایی که اهل قضایا بودند این را می‌دانند – دربار و انگلیس یکی از کارهایی که کردند سازمان‌دهی و برنامه‌ریزی روی هیئت‌های مذهبی و هیئت‌های سینه‌زنی بود، خود دربار و انگلیس می‌گفت آقا برایشان پرچم عزاداری و پرچم سیاه بدهید یک طرفش بنویسند یا اباعبدالله و آن طرفش هم بنویسند جاویدشاه – شیر و خورشید- بسم‌ا... بروید سینه بزنید!!‌ مردم هم می‌آمدند با عشق ... شور بود اما شعور حسینی نبود، تحلیل نبود. زیر پرچم و عَلَم‌هایی که انگلیس و دربار می‌دهد سینه می‌زنی برای امام حسین؟!‌ برای تحکیم حکومت یزید!! ببینید این هم بُعد دوم که اگر آن نباشد...

راجع به مسائل عاشورا و کربلا یک تجربه‌ای که حالا خود بنده دارم به عنوان یک طلبه‌ای که سعی می‌کنم در این ایام عاشورا و محرم ذکر مصیبت اباعبدالله را به سبکی که خودمان بلدیم، بگوییم. و آن این است که عرض کردم، تاریخ را به شکل یک زنجیره ببینیم، بخوانیم و به همه مسائل مسلط بشویم، با قرآن، احادیث، سیره و تاریخ ببینیم که همه اینها به هم مربوط بوده است و اتفاقات خیلی ریشه‌های دیگری دارد. باید حتماً بگوییم مصیبت‌هایی که در آن نیم‌روز عاشورا بر سر حسین و اصحاب او و اهل بیت او آمد، حتماً باید بگوییم. بله می‌گوییم هزار بار دیگر هم می‌گوییم که چه کسی شمشیر زد؟ چه کسی نیزه زد؟ چه کسی سر برید و چه کسی جنایت کرد؟ اینها را می‌گوییم و نباید فراموش بشود. اما در عین حال فقط به عنوان اینکه یک عده فاجر و فاسق دجّال و جلادی آن روز پیدایشان شد از سر حادثه شوم تاریخی، از سر بدبختی متأسفانه یک اتفاق بدی افتاد و این جنایت‌ها شد این نباید به این تبدیل شود این باید معلوم شود که ریشه‌هایش کجاست؟ دعوا سر دو نوع اسلام بود در عاشورا و کربلا، کدام دو نوع اسلام؟ این دعوا از قبل از اسلام شروع شد یعنی از اول شروع و تأسیس اسلام شروع شد و ادامه پیدا کرد. یک بخشی‌اش این بود که می‌گفتند ما باید اموال‌ و سرمایه‌مان، قدرت و ثروت و آقایی‌مان سر جایش باشد حالا می‌خواهد به اسم شرک و بت‌پرستی باشد یا به اسم اسلام باشد! ما به اسمش کاری نداریم! این اتفاق را ببینید، اولین جنگی که مشرکین و کفار، با مسلمین و پیامبر شروع کردند، یعنی جنگ بدر، سر چه شد؟ بهانه‌اش چه بود؟ - اختلافات که خوب شروع شده بود- بهانه‌اش چه بود؟ همه در تاریخ خواندید، یک کاروان تجاری از سرمایه‌داران قریش و مشرکین به ریاست و مدیریت ابوسفیان داشت برمی‌گشت با ده‌ها هزار درهم و دینار پول به مکه، پیامبر اکرم فرمودند که این کاروان باید مصادره بشود اموالشان، اصحاب رفتند، اصحاب، مهاجرین و انصار رفتند و این کاروان را مصادره کردند. حالا اینها از سال‌ها قبل با پیامبر درگیر هستند، تا حالا شمشیر نکشیده بودند، جنگ بدر می‌دانید سر بت‌ها شروع نشده بود، به بهانه بت و... شروع نشده بود، سر چه شروع شد؟ سر پول! سر سرمایه و دلار! اولین جنگی که علیه اسلام راه انداختند سر مال بود، نه بت‌ها. یعنی بهانه‌شان این بود، اولین نبرد رسمی با کفار قریش که نقش تعیین کننده و تثبیت‌کننده در موقعیت سیاسی اسلام داشت، بعدها هم همیشه مجاهدین و بزرگان اسلام به هم دیگر افتخار می‌کردند که من جزء بدریون بودم، کی بدری بوده و چه کسی نبوده که خیلی هم مهم است. بعضی از عبادات بزرگ را که وقتی می‌خواهند بگویند چقدر پاداشش هست، می‌گویند اگر این کار را بکنی، مثل شهدای بدر هستی، مثل مجاهدینی که «بین یدی رسول‌الله» جلوی چشم پیامبر جنگید، اینقدر بدر مهم است. این بدر سر چه شروع شد؟ در تاریخ اینطور نوشته‌اند ببینید که این کاروان سرمایه‌داران بزرگ مشرک مکه به فرماندهی ابوسفیان برمی‌گردند و مصادره می‌شود. یک مرتبه یقه‌ای که ابوسفیان پاره می‌کند سر اموال‌شان، می‌گوید بت‌ها، حالا بله این بت‌ها برای ما دکانی است ولی سراغ اموال ما نباید بروید! حتی اسلام هم گفتید بعد می‌پذیریم ولی اموال‌مان باید سر جایش باشد... آنجا یقه‌ای که پاره کرد، در تاریخ نوشته‌اند که ابوسفیان فوری کسی را به نام زمزم غفاری را سریع به مکه فرستاد، گفت گوش‌های شترت را بِبُر و پاره کن، بینی شترت را بشکاف که خون بریزد و سر و صورت این شتر تو پر از خون باشد و این شتر ناله کند، جهاز شتر را واژگون روی شتر بگذار، پیراهن خودت را از عقب و جلو پاره کن و چاک بزن، به مکه که رسیدی روی جهاز و شتر بایست و در مکه داد بزن که «الظلیمه، الظلیمه، الغوث الغوث» به داد برسید کمک کنید، چه شده؟ نگفت که اینها بت‌ها را 13 سال است که قبول ندارند، 14 سال است می‌گویند قبول نداریم، اصلاً این شعارشان بود. ابوسفیان می‌گفت برو وسط مکه کنار کعبه بایست، داد بزن این را بگو، بگو که «ایها الناس اموالُکم» اموالکم، بردند، «اموالُکُم مع ابی‌سفیان قد عَرَض علی محمد فی اصحابه» گفت آقا دیگر شوخی نیست، از این به بعد دیگر شوخی نیست، سرمایه‌داران قریش! اموال‌تان را بردند. اصحابش ریختند سر کاروان، اموال‌تان را بردند. حالا شتر را، بینی شتر، گوشش را پاره کرده، خودش هم لباسش را چاک چاک کرده، دیگر از این بالاتر نمی‌شود کاری کرد، داد زد «اموالُکُم لا اَراءَ عن تدرُکوها، الغوث الغوث» دیگر نمی‌بینم دست‌تان به این اموال برسد، بردند. اسلام تا حالا بحث اعتقادات و... بوده که بت بپرست، نپرست، دیگر این رفته آنجا حکومت تشکیل شده، حالا می‌گوید اموال‌تان هم برای شما نیست، اینها غصبی است! اینها دیگر برای شما نیست. جنگ بدر اینگونه شروع شد. اولین جنگ با پیامبر و با اسلام.

در «کاملّ ابن‌اثیر» عیناً اینها را توضیح داده که چه اتفاقاتی در مکه و بدر افتاد، در حالی که پیامبر هم آن موقع و هم بعدها به این مردم کاملاً فهماند حتی قبل از اینکه مردم مکه مُسلم بشوند تسلیم بشوند و مکه فتح بشود، به اینها می‌فرمود که من دنبال اموال شما نیستم حس انتقام و کینه‌جویی هم ندارم من اصلاً نمی‌خواهم از شما انتقام بگیرم، صحبت هدایت و عدالت است، همان اسلامی که حسین برای آن کشته شد، یزید هم همان حرف‌های ابوسفیان را زد منتهی با ادبیات اسلامی و مذهبی! زیر پرچم اسلام قلّابی! حرف‌هایش همان بود. پیامبر اکرم(ص) فرمود نه طمعی به پول شما دارم، نه هوس انتقام گرفتن از شما را دارم. به دلیل اینکه قبل از اینکه مکه فتح بشود، آن سالی که مکه قحطی شد. پیامبر اموالی که – فکر کنم از غنایم خیبر باشد- برای مردم مکه فرستاد، مردمی که هنوز مسلمان نشده بودند، به عنوان کمک و امدادرسانی برای قحطی در مکه؛ فرمودند که این اموال را به سفیان‌امیه، سهیل‌بن‌عمر و ابوسفیان بدهید، اینها را بین فقرای مکه تقسیم کنند چون آنجا قحطی است، با اینکه شما مسلمان نیستید و ما مسلمانیم، اینقدر هم شما ما را آزار دادید، ولی ما اینطوری هستیم، ما انسانیم که آنجا دارد صفوان و سهیل این را قبول نکردند و گفتند این برای ما ننگ است حالا باز او به ما کمک کند، پیامبر هدف تبلیغاتی دارد و می‌خواهد در میان مردم مکه به نفع خودش تبلیغ کند، نمی‌پذیریم، ابوسفیان تحویل گرفت و داد. بعد از فتح مکه که بدون خونریزی و جنگ انجام شده، فقط بت‌ها را شکست و از خود مردم مکه، هزاران و ده‌هزار اسیر در واقع، از آن همه که محارب بودند، اینها از تسلیم شدن و از خودشان پیامبر در نطق خود پرسید که «ما تقولون فی و ما تظنون بی» شما در مورد من چه فکر می‌کنید؟ فکر می‌کنید من الآن با شما چکار بکنم؟ بعد از این جنایت‌هایی که 23 سال کردید، فکر می‌کنید من الآن با شما چکار می‌کنم؟ مردم گفتند که «اخٌ کریم» تو برادر با کرامت مایی، تو انسانی، هم خودت و هم پدرت، از تو جزء محبّت و گذشت و کرامت برنمی‌آید، همین کافی بود. پیامبر 22 سال جنایت را که – در تاریخ خواندید- با یک کلمه «إذهبوا» بروید، «أنتم الطُلَقا» همه‌تان بخشیده شدید آزادید بروید. پس اسلام نه دنبال کینه‌جویی و انتقام بود نه طمعی به مال اینها داشت، ولی دنبال عدالت و اصلاح جامعه بود، پیامبر وقتی که حکومت در مدینه تشکیل دادند، - بعد می‌خواهم بگویم که چطور به عاشورا می‌رسد – پیامبر وقتی که در مدینه حکومت تشکیل دادند آمدند همان اول به مردم اعلام کردند «الارض لله و الرسول ثم هی لکُم» مردم تمام اموال و تمام زمین‌های اینها، تمام زمین‌های بایری که اطراف اینجاست مالک خاصی ندارد، اینها برای خدا و رسول است و برای شماست و آنجا مسلمان‌ها فهمیدند که اسلام و مسلمانی فقط نماز نبود. تقسیم اموال هم بود، انفاق هم بود، و مبارزه با ثروت‌های نامشروع بود، ثروت حرام بود، و خدمت به محرومین بود. نه فقط خدمت مالی، خدمت معنوی و مالی، معرفتی و مالی.

ابن‌عباس نقل می‌کند که این تعبیری که پیامبر(ص) فرمودند که «لا هما فی الاسلام» که ما در اسلام غُرُق‌گاه خصوصی نداریم که این تکه‌زمین‌ها برای فلان آقاست! برای فلان قبیله است! پیامبر فرمود ما غُرُق‌گاه نداریم، اینها متعلق به خدا و رسول است، متعلق به حاکمیت مشروع اسلامی و مردمی است و متعلق به همه مردم است. طبق مصلحت جامعه تقسیم می‌کنیم درست بین مردم و همین کار را هم کردند.

به ابن‌عباس نقل کرده، ببینید می‌گوید که پیامبر(ص) وقتی وارد مدینه شدند مردم همه زمین‌هایی که به آن آب نمی‌رسید، زمین‌های بایری که فعال نبود، همه آمدند در معرض تقسیم ایشان قرار دادند، تمام زمین‌هایی که بایر بود به پیامبر گفتند در خدمت شماست، هرطور که شما صلاح می‌فرمایید، هرطور اسلام می‌گوید، عدالت می‌گوید، تقسیم کنید که استفاده بشود، حضرت زمین‌ها را تقسیم کردند با رعایت تساوی و با رعایت امکان بهره‌وری و آبادی که چه کسانی بهتر می‌توانند آباد کنند، عین جزئیات این هم در «فتوح‌البلدان» است که جزئیات این تقسیم اراضی که پیامبر آنجا کردند، که ببینید اینها هم جزء اسلام هست! سر اینها دعوا می‌شود، معاویه و یزید چه وقت گفت که حج نروید؟ جلوی روزه را گرفت؟ کی این حرف‌ها را زد؟ معاویه که خودش تقریباً هرسال حج می‌آمد، گفتند این بخش از اسلام را می‌توانیم با هم بسازیم! اما آن بخش‌هایی که وارد نظارت بر قدرت و ثروت می‌شود آنها دیگر نه! سرِ آنها علی را می‌کشیم، حسین را هم می‌کشیم، حسن را هم مسموم می‌کنیم. با همه‌تان درگیر می‌شویم! این زمان پیامبر.

بعد زمان امیرالمؤمنین- دوستان در نهج‌البلاغه دیده‌اند- همان اول که حضرت آمدند یک تعبیر دارند بر خلافت و حاکمیت و رهبری، فرمودند وضعیت به گونه‌ای است که به هرجا که می‌نگری یا ثروتمندان بی‌درد و مرفه‌هان عیّاش و ناسپاس هستند، بخیلانی که حق خدا و محرومان را نمی‌دهند، خودسران مستبدی که از شنیدن وعظ الهی کَر شده‌اند، و یا فقیرانی که عذاب می‌کشند. اینها جزء اولین نطق‌های علی‌بن‌ابیطالب(ع) بعد از خلافتش است. اینها یک دفعه فهمیدند یک اسلام دیگری آمد! این اسلام با آن اسلام، این حکومت دینی با آن حکومت دینی فرق کرد. لذا همان اولین روزی که – یا روز دوم یا همان روز اول- که خلافت و بیعت کردند، سخنرانی کردند، حضرت امیر(ع) در مسجد مدینه که بعداً رفتند کوفه، همان روز نماز جماعت جداگانه‌ای در مسجد تشکیل شد و یک عده‌ای به علی اقتدا نکردند، گفتند نه ما این اسلام را قبول نداریم! این اسلام خطرناک است! از همان‌جا درگیری‌ها شروع شد، نطفه جنگ جمل و جنگ صفین همان‌جا بسته شد، حالا نهروان حساب دیگری داشت. نهروان هم از دل صفین بیرون آمد.

ابن‌ابی‌الحدید، شارح سنی نهج‌البلاغه این عبارت حضرت امیر(ع) را که عرض می‌کنم در جلد 7 شرح نهج‌البلاغه‌اش عرض می‌کند – دقت بفرمایید ببینید ریشه‌های عاشورا و کربلا کجاست- یک بخشی‌اش. ببینید من نمی‌خواهم تحلیل اقتصادی بکنم و بگوییم که همه اینها فقط منشأ اقتصادی داشته است، ابدا، ولی می‌خواهم بگویم اسلام جامعی که هم به اقتصاد کار داشت، هم به اخلاق کار داشت، هم به معنویت کار داشت، با توحید و بت‌پرستی کار داشت، با خانواده کار داشت، با اقتصاد و تقسیم زمین و... کار داشت، با این اسلام جامع در افتادند، یک اسلام ناقص و یک بُعدی و تحریف شده را قبول می‌کردند.

ابن‌ابی‌الحدید این جمله حضرت را در نهج‌البلاغه عرض می‌کند، بعد از این فتوحات و غنایم و سیل ثروت جهانی که به مدینه سرازیر شد، زمان بخصوص خلیفه دوم و مقداری هم خلیفه سوم، فتوحات اسلامی خیلی گسترش پیدا کرد، حکومت اسلامی به یک امپراطوری جهانی تبدیل شد. سیل غنایم، ثروت، اسرای جنگی هم همین‌طور به سمت مدینه و مرکز می‌آمد. خوب بعضی از اصحاب و بزرگان و غیر اصحاب و... اینها هم همه بالاخره صاحب قدرت و صاحب ثروت شدند، بسیاری‌شان اهل تقوا بودند، حد الهی را نگه می‌داشتند و بعضی‌شان هم اهل تقوا نبودند که خوب همان‌ها هم با علی(ع) درگیر شدند در جنگ‌ها و... حالا بعضی‌ها هم مثل معاویه که خیانتش روشن است.

آنجا حضرت فرمودند که، دقت کنید که دعواها و جنگ‌ها از کجا شروع شده؟ از این نطق امیرالمؤمنین جنگ درآمد، جنگ جمل و صفین در آمد، بعد عاشورا از همین درآمد. شما دیدید حضرت امیر(ع) یک تعبیری فرمودند، فرمودند که احقاد بدریه، این تعبیر ما در چند زیارت می‌خوانیم، احقاد بدریه، اینها همان کینه‌های جنگ بدر است که حالا دارد در عاشورا و کربلا، خودش را به این شکل نشان می‌دهد. نگاه نکنید که می‌گویند یا «خیل‌ا...» ای سربازان خدا سوار شوید بروید حسین را بکشید، اینها ادبیات مذهبی است، باطنش همان است، اینها احقاد بدری و حُنینی است. اینها همان هستند با ادبیات مذهبی و شرعی می‌آیند. فتوا درست می‌کنند. حضرت امیر(ع) فرمودند که عده‌ای از شما را دنیا فرا گرفته، مستغلات بسیار برای خود دست و پا کرده‌اید، نهر و جویبارها کشیده، بر مرکب‌های راهوار سوار می‌شوید، و بعد ادامه‌اش جای دیگر که... آنچه را که در آن فرو رفته‌اند از آنان خواهم گرفت. یک اسلام خطرناک در حکومت علی سر کار آمد، این حکومت دیگر قابل تحمل نیست. گفت آقا حج بخواهید سالی 3 بار می‌رویم! نوافل هرچه بخواهی ما می‌خوانیم! اما دیگر این حرف‌ها را با ما نزن. حضرت امیر(ع) هم گفتند هم حج را از شما می‌خواهم و نوافل و تقوا و هم این‌ها را، اینها همه‌اش به هم مربوط است، هر دویش لازم است. نه عدالت بدون تقوا به درد می‌خورد و اصلاً امکان ندارد تحقق پیدا کند، نه تقوای شخصی بدون تقوای اجتماعی که عدالت باشد، چون عدالت یعنی تقوای اجتماعی.

حضرت فرمود که آنچه را که در آن فرو رفته‌اند از آنان خواهم گرفت، آنان را به حقوقی که می‌دانند باز می‌گردانم. پس آنگاه آنان به من اعتراض خواهند کرد که پسر ابوطالب ما را از حق‌مان محروم کرد. آگاه باشید که هر مردی از مهاجرین و انصار که تصور کنند بخاطر سابقه‌اش در اسلام، یا نسبتش با پیامبر و با ما و یا صحابی بودن بر بقیه برتری در اموال عمومی دارد، بداند که فضیلت ایمان و تقوای هرکس نزد خداست، اگر دین دارید، تقوا دارید، سابقه جهاد دارید، معنی‌اش این نیست که سهم تو از بیت‌المال باید بیشتر از بقیه باشد، نه، پاداش تو پیش خداوند در آخرت بیشتر خواهد بود. فرمود مزدتان را در آخرت از خدا بگیرید، حق ندارید مزدتان را از بیت‌المال و اموال عمومی بگیرید. این است، سر این دعوا شد. جنگ جمل سر این راه افتاد. جنگ صفین سر این راه افتاد، عاشورا و کربلا سر این راه افتاد، امام حسن را به خاطر این مسموم کردند، حکومت امام حسن(ع) چون می‌خواست این خط را ادامه بدهد براندازی شد و سقوط کرد. علی(ع) فرمود، «مال» مالِ خداست، پاداش شما نزد خداست، پاداشش را در آخرت بجویید. همه مردم بندگان خدایند، مال، مالِ خداست و مساوی برای همه تقسیم خواهد شد، چه صحابی و قدیمی باشید، با تقوا باشید، چه یک تازه مسلمان، در این اسلام ما همه مساوی‌اند. همین جمله، فتنه‌ها را بپا کرد. برای همین ما باید خیلی تاریخ و سیره بخوانیم، با روایات اهل بیت باید محشور باشیم.

ما بعضی از اساتید را داشتیم آن موقع که من حوزه مشهد بودم و بعد هم چند سالی حوزه قم بودم، یکی از اساتید ما، شاید دو نفر از اساتید برجسته ما می‌گفتند من عقیده‌ام این است که طلبه باید یک دوره کامل منابع حدیثی را بخواند، همینطور فقط بخواند، اصلاً فرصت هم نکند تأملی هم بکند، بخواند ببیند چه هست؟ یک دوره تاریخ صدر اسلام و سیره پیامبر(ص) را واجب است بخوانیم، منابع عربی الی ماشاءا... هست، هم درستش و هم غلط.

یا این تعبیری که حضرت امیر(ع) فرمود: هرکه، هرچه قبلاً از اموال عمومی خورده است پس خواهم گرفت، حتی اگر مهریه زنان‌تان کرده باشید، آن اموال متعلق به مردم و فقیران بوده است. بدانید که دوران آزمایش مجدد شما و همه ما، درست چونان عصر پیامبر(ص) و بعثت دوباره بازگشته است که «هیئت‌ها» که هیئت‌العلوم این تعبیر را در نهج‌البلاغه دیده‌اید، فرمودند درست مثل روز اول بعثت امتحان می‌شوید، دوران امتحان دوباره پیش آمده، دوباره باید غربال بشوید. آن موقع دعوای کفر و اسلام عریان بود، الآن دیگر دعوای اسلام اصیل و اسلام ناب است و اسلام قلابی، اسلامی که پوششی باشد برای همان روش‌های اصل جاهلی، منتهی به اسم مذهب. حضرت امیر(ع) اول حکومتش رو کرد به مسلمین فرمود: دوران آزمایش شمات و ما دوباره بازگشته است، امتحان دوباره از سر گرفته می‌شود. دوباره باید امتحان پس بدهید، همه غربال می‌شوید، آن تعبیر کرد «لَتُغَربَنُنَّ غَربَلَه» همه شما غربال می‌شوید، طوری که همه آنهایی که پایین هستند بالا می‌آیند و آنها هم که بالا هستند می‌روند پایین، غربال می‌شوید، من یک اسلام خنثی نمی‌آورم که همه مذهبی باشیم و هرکه هر کاری دلش می‌خواسته کرده، همان کارهای قبل از اسلام! نه، فرمودند یک اسلامی ارائه می‌کنم که همه‌تان را غربال کند. مجبور بشوید یا با من بجنگید و درگیر شوید، با حق و با عدالت، استعفا بدهید از اصل اسلام! یا اینجا باشید. در آن جنگ‌ها بعضی‌ها می‌گفتند ما بی‌طرفیم، حضرت فرمودند عیبی ندارد، در جنگ با معاویه دیدید در نهج‌البلاغه، فرمودند عیبی ندارد من شما را مجبور نمی‌کنم که به جبهه بیایید، اما شما را به خداوند سوگند می‌دهم که بررسی کنید که بین من و اینها بالاخره یکی حق می‌گوید و دیگری باطل. اگر من ظلم می‌کنم شما وظیفه‌تان هست با من درگیر شوید، اگر من حق می‌گویم شما وظیفه دارید به من کمک کنید. ما اسلام بی‌طرف نداریم. در عین حال تا آخر خیلی‌هایشان هم بی‌طرف ماندند. نه کسی را به بیعت مجبور کرد و نه کسی مجبور به جنگ با معاویه کرد. ولی سر اصول خود ایستاد. در کربلا و عاشورا این اسلام مورد هدف قرار گرفت.

که دوباره فرمود تجدید بیعت کنید، به علی گفت دوباره باید بیایید با اسلام و پیامبر تجدید بیعت کنید. دوباره این عصر بازگشت به اصول است.

ابن‌ابی‌الحدید در رساله تاریخ سیاسی اسلام، این تعبیر را آورده که من یادداشت کردم، می‌گوید به نظر من آنچه که باعث کوتاهی مردم از علی شد، یکی مسئله مربوط به اموال بود که علی در مسائل اموال و بیت‌المال جدی، حساس و سخت‌گیر بود، مسامحه و معامله نمی‌کرد، نسبت به اقتصاد اسلامی سازش‌ناپذیر بود و دیگر آنکه او اهل تبعیض نبود، اهل مساوات بود، برای علی و دین علی و حکومت دینی علی برابری خط قرمزی بود. برابری مردم در برابر بیت‌المال، در برابر قانون، سهام مردم مساوی از عدالت، او مثل معاویه که 20 سال حکومت کرد، علی می‌توانست 20 سال حکومت کند.

و خودِ امام حسین(ع) سر این مسئله، شما دیدید در ظهر عاشورا یکی از نطق‌های مختصر اباعبدالله(ع) این است، یک وقتی ایشان آمدند، فرمودند و شروع کردند قرآن بخوانند و روی شتر نشستند و گفتند یک اتمام حجّت دیگری بکنم قبل از شروع درگیری نهایی در مقاتل هست، شروع کردند حضرت سیدالشهداء(ع) به خواندن آیه قرآن، یک مرتبه آن‌طرفی‌ها هو کردند، صدای هو کردن و جنجال و مسخره و... از طرف سپاه دشمن برخاست. سیدالشهدا(ع) سکوت کرد. دوباره آمدند شروع کنند دوباره هو کردند، آنجا یک جمله عجیبی از امام حسین(ع) نقل شده است، ایشان فرمودند که می‌دانم چرا نمی‌توانید قرآن بشنوید؟ چون شکم‌هایتان از مال مردم و از مال حرام انباشته شده است. کسی که مال مردم را می‌خورد دیگر نمی‌تواند به‌آیات قرآن و آیات خدا گوش کند. می‌دانم چرا هو می‌کنید، شکم‌تان از مال مردم و مال حرام پر شده است. دوستان این تعبیر سیدالشهدا را دیده‌اید، روز عاشورا؛ یک ساعت به شهادتش مانده، شکم‌تان از اموال خدا و مردم پر شده است.

و یک وقت هم که زمان معاویه دارد که کاروان، بعد از اینکه امام حسن(ع) مسموم شدند و شهید شدند، ده سال است که امام حسین(ع) رهبری امت را در زمان معاویه به عهده دارند، چون معاویه حکومتش بیست سال طول کشیده، ده سال اول را امام حسن(ع) تشریف داشتند، ده سال دوم هم نهضت و حرکت و شیعه را امام حسین(ع) رهبری می‌کنند.

در این دوران هیچ وقت اینها، البته خوب پیمانی هم امضاء شده بود و نمی‌شد که وارد جنگ شد اما هیچ وقت تأیید یا حتی سکوت هم نکردند، حتی آمده که یک وقت کاروان حکومتی معاویه داشت اموالی را – به نظرم- از یمن می‌برد به سمت چیز، سید‌الشهدا مصادره انقلابی ‌کردند و گفتند اینها اموال اینها نیست. که بعد معاویه نامه نوشت گفت که داری درگیر می‌شوی! امام فرمودند نه، این مال داشت از صاحبش به غیر صاحبش می‌رسید باید به صاحبش برگردد. معاویه آنجا در نامه می‌گوید که من این چیزها را تحمل نمی‌کنم که اموال ما را مصادره کنید و بردارید و... این تعبیر از سیدالشهداء زمان معاویه است.

در عین حال هوشیاری امام حسین(ع) در تمام مدت حفظ می‌شود. این تعبیر ببینید بعد از مصالحه با معاویه، حالا مصالحه که تعبیر درستی نیست، بعد از آن قراردادی که با معاویه امضاء شد که من تعبیرم این است که امام حسن(ع) یک شکست مسلّم صددرصد نظامی را با این قرارداد به یک پیروزی مسلّم سیاسی تبدیل کردند. یعنی بدون اینکه هیچ امکاناتی باشد از معاویه امتیاز گرفتند چون این‌ها از هم فروپاشیده بود، اصلاً بحث صلح نبود، حکومت و ارتش فرو پاشید. در اردوگاه امام حسن(ع) نیروهای خودشان، بعضی از اینها آدم‌های متزلزل و منافق خودشان به امام حسن(ع) حمله کردند و خروج کردند و امام حسن مجبور شد... امام حسن(ع) در ارودگاه خودش ترور شد، اصلاً فروپاشی بود ولی در عین حال با یک هوشیار معجزه‌آسا امام حسن(ع) از این حالت فروپاشی نظامی و شکست صددرصد که اکثر سردارانش خیانت کرده بودند، آنجا دارد که معاویه نامه‌های سرداران امام حسن(ع) برایش فرستاد و به او گفت شما به تکیه بر چه کسانی می‌خواهید با من بجنگید؟! من به اکثر سردارانت وعده پول و زن و مقام دادم. اینها با من هستند، شما دلت به کی خوش است؟! خیلی از آنها سوابق جهادی هم داشتند. بعضی‌هایشان از اصحاب علی(ع) بودند! اصلاً فرو پاشید، در عین حال امام حسن(ع) صددرصد از نظر نظامی شکست خورده بود، جبهه از هم پاشیده بود، توانستند این قرارداد را 3، 4تا امضا که همه‌اش به ضرر معاویه است، از او گرفتند. که حالا دوستان موادش را می‌دانید چیست.

بعد از این قرارداد بعضی از تندروهای بی‌تحلیل آمدند وقتی که امام حسن(ع) پیمان امضاء کردند آمدند پیش امام حسین(ع) که تو بجنگ، حالا برادرت صلح امضاء کرده تو بجنگ! امام حسین(ع) فرمودند که تشخیص من، همان تشخیص برادرم حسن است، فرماندهی و امامت با ایشان است و تشخیص ایشان درست است. بعد امام حسین فرمودند تا این مرد (یعنی معاویه) زنده است فعلاً شمشیرها را غلاف کنید و به خانه‌ها برگردید. این مردم روزی که باید شمشیر می‌کشیدند نکشیدند، حالا که کار از کار گذشته می‌آیید و به من می‌گویید؟! آن روزی که به شما گفتم بایستید و بجنگید و مقاومت کنید همه فرار کردید، حالا که کار از کار گذشته حالا، فرمود صبر می‌کنیم تا دوره او به سر رسد، خود را زنده نگاه دارید، تا آن روز بیدار بمانید، آن روز تکلیف دیگری خواهیم داشت. روز درگیری دوباره خواهد رسید ولی الآن دیگر وقتش نیست. این سمّ زهّاق، این جام زهر را، این جام زهر بود که سیر کشیدیم، صلح تحمیلی با معاویه. اصلاً همین تعبیر جام زهر را دارند. بعد فرمودند که امروز، اما دیگر کشته شدن ما هم، مفید به حال اسلام نیست. اما یک وقتی خواهد رسید که کشته شدن ما به نفع اسلام باشد. الآن فایده‌ای ندارد، جامعه برداشت دیگری خواهد کرد اگر الآن ما کشته شویم. این روح عاشورایی که بعدها ماند که ده سال بعد اتفاق افتاد، این نتیجه کشته شدن الآن، نتیجه آن کشته شدن نبود. بعضی‌ها می‌گویند که آقا چرا در عاشورا با 72 نفر جنگیدید کشته شدید زمان امام حسن که خیلی بیشتر از اینها بودید؟ کشته شدن در آن دوران، معنای کشته شدن در عاشورا را نداشت. آن یک معنای دیگری داشت، یک تفسیر دیگری می‌شد، جامعه یک برداشت دیگری می‌کرد. می‌گفتند بله اینها قدرت دستشان بود، شکست خوردند و در جنگ قدرت شکست خوردند!! کودتایی شد، جنگی شد یک عده باختند و یک عده بردند، اما در عاشورا کسی نمی‌تواند این حرف را بزند. گفت وقت کشته شدن الآن دیگر نیست. فرمودند که، ببینید اگر تاریخ و سیره و روایات را بخوانیم اینها همه روشن می‌شود که چقدر پیچیده بوده است، تک‌تک ثانیه‌ها، حرف‌ها، سکوت‌های امام حسین در آن نیمروز عاشورا، تک‌تک آن، ثانیه به ثانیه‌اش محاسبه شده بوده، همه‌اش محاسبه بود. با توجه به این سوابق و اینکه چه آثاری بعد خواهد داشت.

امام حسین(ع) فرمود امروز کشته شدن ما مفید به حال اسلام نیست، ولی روزی خواهد رسید که روز دیگری است «وَلو شئت و قلتُ عین انزل و عین اقام» اگر بخواهم به شما می‌گویم که آن روز، چه روزی است که کجا فرود خواهم آمد و کجا آن درگیری شروع خواهد شد. یعنی هدف، در روز جنگ هم پیروزی مادذی نیست، آن روز هم ما شهید می‌شویم، ولی آن روز شهید شدن و مقاومت در جنگ تأثیر تربیتی و تاریخی که ما می‌خواهیم دارد الآن ندارد. بعد فرمودند فعلاً «الصقوا بالارض واخفُوا» بچسبید به زمین، از جلوی تیغ اینها خودتان را کنار بکشید، برای ادامه مبارزه خودتان را حفظ کنید، نه برای ادامه زندگی، زندگی برای زندگی نه. ما یک تقیه مجاهدین داشتیم یک تقیه قائدین. تقیه برای مجاهد است، برای قائد نیست. قائد که احتیاجی به تقیه ندارد. تقیه یعنی مبارزه مخفی، مخفی‌کاری در برابر دشمن، که ضربه بیخودی نخوری، ضربه بزنی و ضربه نخوری. یعنی مبارزه زیرزمینی، این یعنی تقیه. مجاهد احتیاج به تقیه دارد و تقیه می‌کند چون دارد ضربه می‌زند و باید طوری رفتار کند که ضربه نخورد، بیشتر ضربه بزند و ضربه نخورد. وگرنه قائدین، کسی که مبارزه نمی‌کند احتیاجی به تقیه دارد؟! گفت آقا کجا بودید؟ گفت نمی‌توانم بگویم من باید مخفی کنم، گفتند حالا بگویید! تو جایی نداری یا حمام بودی یا میهمانی بودی، یا یک جایی سوری بودی! این دیگر تقیه نمی‌خواهد!

چه کسی باید تقیه کند؟ مجاهد. او نباید بگوید کجا بوده و کجا می‌رود؟ امام حسین(ع) فرمود الآن از برابر شمشیرهای اینها خودتان را کنار بکشید، نه برای زندگی.

آخر بعضی‌ها هم زمان شاه هم می‌گفتند، امام می‌گفت اعتراض کنید، می‌گفتند نه آقا «التقیّه دینی و دینُ آبائی!» بله. آباء شما همه مجاهد بودند. مبارزه می‌کردند تقیه هم می‌کردند، گفت مبارزه‌اش را که نمی‌توانیم، اقلاً تقیه‌اش را بکنیم! طرف گفت ما روزه که نمی‌گیریم اقلاً سحری را بخوریم و الّا دیگه پاک کافریم!! یک عده این‌طوری بودند.

بعد از امام حسن(ع) آمدند پیش امام حسین(ع)، بعد از اینکه امام حسین(ع) هم جواب منفی داد رفتند پیش محمد حنفیه برادر دیگر، گفتند آقا شما قیام کن ما با شمائیم! محمد حنفیه به امام حسین می‌گوید آقا اینها آمدند پیش من و این حرف‌ها را می‌زنند. ایشان فرمودند: اینهایی که این حرف‌ها را می‌زنند آن زمانی که برادرم امام حسن(ع) می‌گفت بجنگید نجنگیدند حالا که قرارداد امضاء شده و می‌گویند نه آقا ما مرد جنگیم! امام حسین(ع) فرمود اینها حقه‌باز و دروغگو هستند. آن موقع اشتباه کردید که نجنگیدید الآن هم باز دارید اشتباه می‌کنید چون شرایط عوض شد.

مثل زمان جنگ خود ما، سال‌های آخر مرتب امام می‌گفتند بروید، آن اواخر گاهی یک عده نمی‌آمدند. بعد که قطعنامه امضاء شد، دشمن حمله کرد دوباره آمد تا نزدیک اهواز، یک مرتبه اینها آمدند، البته همه با نیت خیر آمدند، ولی خوب چه فایده؟ آن موقعی که باید بیایید بیایید بعد چه فایده؟

ببینید ما حداقل 4، 5تا قیام انتقامی بعد از عاشورا داریم، انتقام عاشورا از بنی‌امیه، کشته هم بیشتر از کربلا دادند، ولی آثار کربلا نداشتند برای اینکه دیر آمدند، دیر آمدی، فقط فداکاری کافی نیست، به موقع فداکاری کردن هم لازم است. وقتی دیر بیایی چه فایده‌ای دارد؟ وقتی غروب عاشورا می‌رسی چه فایده‌ای دارد؟ ولو اینکه تکه‌تکه‌ات کنند. باید ظهر عاشورا جلوی چشم امام حسین کشته شوی. زمان‌شناسی، سر وقت آمدن، سر قرار مبارزه حاضر شدن، اینها هم یکی از درس‌هاست.

امام حسین(ع) به محمد حنفیه فرمود «القوم إنّما یریدون أن یأکلوا بنا و یستطیلُ بنا و یستنبط دماء الناس و دِمائنا» (0:44:10)

اینها می‌خواهند پول خون ما را بخورند. اینها که حالا می‌خواهند بجنگند. وقتی که به آنها می‌گوییم جهاد کنید نمی‌کنند حالا که قرارداد امام حسن(ع) امضاء شده و حالا می‌آیند می‌گویند «الجهاد، الجهاد» می‌آیند به برادر من، به امام حسن(ع) می‌گویند «السلام علیک یا مُذلَّ المؤمنین» مؤمنین را ذلیل کردی با این قطعنامه صلحی که امضاء کردی؟!! اینها اینطوری‌اند. حالا یک عده‌شان نادان و نمی‌فهمند که چه موقع باید چه کنند، اما فرمودند یک عده‌ای‌شان هم می‌خواهند ما را مصرف کنند، به نام ما مغازه بزنند و از ما استفاده کنند و کار خودشان را بکنند! «یریدون عن یأکلوا بناء» می‌خواهند از طریق ما بخورند، و «یستنبط دماء الناس دماءنا» می‌خواهند ما غیر موقع درگیر بشویم، خون ما بریزند و تتمة اهل بیت و شیعیان هم که ماندند از دمِ تیغ بگذرند و دیگر چیزی از ما نماند. ما باید برای آن لحظه خاص خودمان را حفظ کنیم، آنجا آماده کشته شدن هم هستیم چون به نفع اسلام است ولی الآن نه. در تمام این مدت مبارزه ادامه دارد، سکوت و سازش و... بله، شما دیگه مشروعیت دارید و حق حکومت مال شماست! یک بار چنین کلمه‌ای از دهان امام حسن و امام حسین(ع) صادر نشده است، نه در قرارداد، نه بعد آن در تمام آن ده سال امام حسن(ع) و نه آن ده امام حسین(ع) با معاویه. در روایت دارد که در تمام آن مدت «کانا یقولان فی معاویه» یعنی این دوتا بزرگوار در تمام این بیست سال مرتب این تعرّض و تعریض به معاویه، نقد و اعتراض به او، زیر سؤال بردن مشروعیت او و حکومت او در تمام این بیست سال ادامه داشت. هیچ وقت تأیید نبوده است. سازش نبوده است، منتهی این موقعیت‌سنجی و تقیه که عقب‌نشینی تاکتیکی است، مبارزه را مخفی کردن، نه مبارزه را ترک کردن، آن تقیه نیست آن قعود است. در شرایط خاص باز به معنای توجیه دستگاه و همکاری با آنها، مشروعیت به آنها نبود.

دو نمونه هم عرض کنم و عرایضم را در این بخش اول ختم کنم. دارد که مروان‌بن‌حکم والی مدینه، به امام حسین(ع) نامه فرستاد و گفت که پدر تو مردم را دسته‌دسته کرد، پدر تو در مسلمان‌ها تفرقه انداخت. مردم همه با هم داشتند زیر سایه ما و... زندگی می‌کردند، شماها آمدید اختلاف انداختید و گفتید این اسلام نیست، اسلام این است، اسلام این‌طوری است این‌طوری نیست، شما بین امت اختلاف انداختید. پدرت امت را تفرقه انداخت یعنی با شعار وحدت، بعد شعار امنیت، امنیت و وحدت و امت و... با این شعارهای خوب آمدند جنگ سیدالشهداء. «اماکن الذی فرقه الجماعه» (0:46:46)

شعار امنیت، قانون، آرامش جامعه، وحدت و... پدرت آمد تفرقه انداخت و مردم را به جان هم انداخت، مسلمان‌ها را دو دسته کرد. همه داشتند مثل آدم زندگی می‌کردند. پدر تو بود که علما و زهّاد را کُشت. اشاره به جنگ خوارج (نهروان) پدر تو بود که خلیفه سوم را به کشتن داد!‌ حالا دارند جوّ سازی می‌کند و افکار عمومی را خراب ‌کند. امام حسین(ع) برخاستند و به افشاگری پرداختند. گفتند که ریشه‌های تو کجاست؟ تو از چه جایگاهی داری ما را به مصالح امت اسلام فرا می‌خوانی؟ تو که هستی؟ ما که هستیم و تو که هستی؟!‌ که حالا تو شدی سخنگوی اسلام، ما شدیم جریان ضدّ اسلام، ما شدیم خروج کننده بر اسلام. فرمود تو فرزند زنی هستی که بر سر بازار مردان را به خود فرا می‌خواند، مادر توست. مادر من فاطمه است. من فرزند فاطمه‌ام، و تو فرزند چنان زنی هستی. تو فرزند زنی هستی که در بازار مکه خانه‌اش فاحشه‌خانه بود، تو فرزند طرید پیامبر، مطرود شده و راندة پیامبری. پدرت حَکَم را، پیامبر تبعید کرد، مادرت هم که اوست، تو حالا سخنگوی اسلام شدی؟ ما شدیم ضدّ امت اسلام و قانون‌شکن؟!! ما تفرقه انداختیم؟ تو نمی‌خواهد از امنیت و وحدت جامعه اسلامی و از زهدِ زاهدین و از خلیفه سوم تو نمی‌خواهد دفاع کنی، تو اهل هیچکدام اینها نیستی. امام حسین(ع) این حرف را در دوران معاویه زدند که همه بفهمند دعوا سر چیست و دو طرف جبهه پشت پرده چه کسانی هستند و سابقه هرکدام از اینها کیست؟ این درگیری از زمان معاویه شروع شده، عاشورا شروع نشده. به قول یزید عاشورا ختم پیدا کرد!‌ که نکرد.

یک نمونه دیگر، یک وقتی دارد که معاویه مردم را در مسجد جمع کرد. حالا زمان امام حسین(ع) در زمان معاویه، آن اواخر معاویه است. معاویه منبر رفت و روی منبر شروع کرد از یزید تعریف کردن، این بچه خوبی است، قرائت قرآنش این است، تجویدش، قرائت قرآنش عالی، بهترین معلمان قرآن را برایش گرفتم، این همه چیز را می‌داند و.... از یزید و قرائت قرآن و این نماز می‌خواند و روزه می‌گیرد تعریف کرد، و بعد گفت همه جا مردم با یزید بیعت کردند فقط مانده مدینه!‌ من نمی‌دانم این مدینه چه فتنه‌ای است؟ آخه همه مسلمین سر یزید وحدت کردند شما چه می‌گویید؟ - اشاره‌اش به امام حسین(ع) بود- اشاره‌اش به مخالفین بود که از جمله سه جریان مخالف بود، یکی جریان رهبری سیدالشهدا، یکی جریانی به رهبری عبدالله‌بن‌زبیر بود که قیام کرد و مکه را گرفت و او هم درگیر شد منتهی سر دنیا. یکی هم عبدالله‌بن‌عمر پسر خلیفه دوم که او هم با یزید بیعت نمی‌کرد، که او هم بعدها مسائل دیگری پیش آمد و گفت بخاطر مسائل و فلان و... یک قضیة جالبی هم دارد ایشان با امام حسین یک صحبتی می‌کند قبل از کربلا، می‌گوید شما با این قیافة‌ شریف و نورانی‌ات، با این چهرة زیبایت، فرزند پیامبر آخر حیف نیست که خودت را به کشتن می‌دهی؟ شما که اینها را می‌شناسی که چقدر اینها پلید هستند، پسر خلیفه دوم عبدالله‌بن‌عمر که انسان زاهد و عابدی هم بوده، می‌گوید تو که اینها را می‌شناسی آخر درگیر شدن با این‌ها، الآن معنی دارد؟! و بعد خود عبدالله‌بن‌عمر یک وقتی... آخه عبدالله‌بن‌عمر با علی هم بیعت نکرد، یک مواضع عجیب و غریبی ایشان در تاریخ دارد. ولی یک وقتی هم نقل می‌کنند می‌گویند که سال بعد از عاشورا یک کوفی از کوفه به حج آمده بود، مسئله شرعی از امام پرسید، گفت آقا یک پشه‌ای اینجا روی لباس احرام من بوده و خونِ این‌جا الآن این وضعیت احرام من چی می‌شود این خون پشه؟ اینجا نقل شده که آنجا عبدالله‌بن‌عمر گفت که خون پسر پیامبر را ریختند دارند از احکام خون پشه از من سؤال می‌کنند!! خون حسین را در کوفه ریختند و از احکام شرعی خون پشه روی لباس احرام سؤال شرعی- فقهی می‌پرسند!‌ مسئلةٌ؟! همین حج من چه می‌شود؟ این را عبدالله‌بن‌عمر که نه با علی بیعت کرده، و ذهم در کربلا سکوت کرد درمی‌آید یک چنین حرفی را می‌زند. آن وقت آنجا دارد که معاویه رفت روی منبر و گفت که مردم همه جا با یزید بیعت کردند الّا مدینه، که انشاءا... آن هم امروز حل می‌شود! بخدا سوگند اگر کسی شایسته‌تر از یزید برای مسلمین می‌شناختم با او بیعت می‌کردم، خودم، ولی چه کنم که کسی شایسته‌تر از او نیست، من همه جا را گشتم!‌ من این را تربیتش کردم، با مسائل سیاسی، حکومت با همه چیز آشناست! این از بچگی آموزش دیده! معلم داشته! گفت به خدا اگر کسی شایسته‌تر از او می‌شناختم او را معرفی می‌کردم. امام حسین(ع) بلند شدند، پای خطابه خلیفه – معاویه- فرمودند که آقا جان اگر مشکل تو این بود که آدم درست و حسابی غیر از یزیدت پیدا نکردی من کمکت کنم، من به تو آدم معرفی کنم، دست‌ِکم یک نفر آدم بهتری از یزید، و با پدر و مادرتر از یزید هست. یک نفر حداقل هست، اگر مشکلت این است که آدم پیدا نکردی؟! معاویه برگشت و گفت حتماً خودتی؟ حتماً خودت را می‌گویی؟ حسین گفت بله، خدا آدمت کند، خدا تو را اصلاح کند. معاویه گفت: گفتی پدر و مادر دار؟ در مورد مادرت فاطمه درست گفتی، مادر تو با مادر یزید خیلی فرق دارد. اما در مورد خودت و پدرت به خدا نه. اولاً بین من و پدرت، خداوند قضاوت کرد، حکومت به من رسید، خداوند مرا بر علی ترجیح داد. یعنی می‌خواهد بگوید حکومت ما مشیّت الهی است! خاص خدا و نصب خداست! امام حسین فرمودند: نادان!‌ خدا تو را بر علی ترجیح نداد تو دنیا را بر آخرت ترجیح دادی. خدا تو را بر علی نگزید، تو دنیا را بر آخرت برگزیدی، این پیروزی و محاسبه درستی نیست. معاویه گفت من حوصله بحث با شماها را ندارم، برادرت حسن هم همین‌طور بود، پدرت هم همین‌طور بود. حالا جلوی مردم دارد عوام‌فریبی هم می‌کند و می‌خواهد بگوید من آدم مهربانی هستم، ببینید اینها خشن هستند، مرتب تفرقه درست می‌کنند! مدام دنبال جهاد، شهادت و... از این حرف‌ها هستند، می‌خواهد شلوغ کند و مردم را به جان هم بیندازد، من مصلحت امت را می‌خواهم. معاویه خیلی دارد حفظ ظاهر می‌کند، و سیدالشهداء مرتب افشاء می‌کند.

معاویه به امام حسین می‌گوید من حوصله بحث با تو را ندارم، هرچه بود گذشته و تمام شده، یزید از تو برای مردم مفیدتر است! برای زندگی مردم مفیدتر است! امام حسین فرمودند این هم یک دروغ دیگر، این هم یک اِفک. این شرابخواری که، این فرزند فاسدالاخلاقِ تو از ما شایسته‌تر است برای حکومت بر جان و مال مردم؟!‌این هم دروغ بعدی.

بعد معاویه باز برای اینکه عوام‌فریبی کند می‌گوید این حسین! اینقدر با پسرعمویت تندی نکن. اینقدر عصبانی نباش، چرا زبان تو اینقدر خشن است؟ مواظب باش اینطوری حرف نزنی، اگر شامی‌ها این حرف‌ها را بشنوند سر و کارت با آنهاست. تهدید می‌کند. امام حسین(ع) می‌فرماید که اگر آنچه که من از او می‌دانم و می‌گویم او نیز همان را از من می‌داند بگوید، آنچه که من دارم می‌گویم واقعیت است، اگر او هم همین چیزها را در من می‌بیند بگوید، من اجازه می‌دهم بگو! معاویه گفت‌وگو با امام حسین(ع) را قطع می‌کند چون می‌داند این الآن فضای جلسه را خراب می‌کند. رو می‌کند به مردم و می‌گوید مردم من بدعت جدیدی نگذاشتم! می‌دانید پیامبر که رفت، در مورد حکومت پس از خود سکوت کرد و همه کار را به مردم واگذارد و مردم خلیفه را برگزیدند. بعد خلیفه اول شورای شش نفری تشکیل داد تا رهبر و خلیفه بعدی را برگزینند. بنابراین هریک از دو خلیفه کاری کردند که نفر قبلی نکرده بود. یعنی خلیفه اول کاری کرد که پیامبر نکرد، و خلیفه دوم کاری کرد که خلیفه اول نکرده بود. هر کدام یک سبک جدیدی از خودشان برای مسئله حکومت گذاشتند و همه برای مصالح مسلمین بود- دقت می‌کنید- و همه برای مصالح مسلمین بود، هر کاری که کردند، من هم به همان مصلحت برای یزید از شما بیعت می‌خواهم. چون این روش در اسلام سابقه ندارد. دقت فرمودید روش وراثتی! ‌یعنی تبدیل خلافت به حکومت اسلامی به سلطنت وراثتی مذهبی، به اسم مذهب.

می‌گوید خب حالا یک روش‌های بی‌سابقه‌ای گذاشتند من هم یک روش جدید خودم برای این قضیه ابداع می‌کنم این هم برای مصلحت مسلمین است. برای حل اختلافات داخلی این کار لازم است. ادبیات معاویه را ببینید دارد مشروعیت ایجاد می‌کند! بعد هم از مدینه رفت مکه برای حج، بعد هم به عبدالله‌بن‌زبیر می‌دانست اینجا ممکن است شورش بشود، در همان مراسم حج دیدش و گفت من با شما صلة رحم کردم، احوالت را پرسیدم، شما هم صلة رحم بکنید، بعد از من با پسرم یزید به اسم خلیفه بیعت کن، من هم متقابلاً می‌گویم عزل و نصب‌ها و بیت‌المال اینجا برای شما باشد در اختیار شما باشد! شما هم از قِبَل ما بخورید، ولی بپذیرید، بیعت کنید و بعد بالای سر آنها نیروی مسلّح آورد در حضور آنها با مردم سخنرانی کرد که خیلی از مردم آنجا با یزید بیعت کردند و تمام شد و از سر ترس سکوت کردند.

یک نکته هم در بخش آخر عرایضم درباره آن بُعد حماسی و جهادی عاشورا که باید حفظ بشود یک نکته عرض کنم، از وصیتنامه امام(ره) اینجا برایتان آوردم که وصیتنامه امام بازخوانی بشود که امام راجع به روح حماسی منبر و روضة عاشورایی، و اینکه روح عاشورایی باید در کل روحانیت حفظ بشود و در روضه‌ها و... ببینید مسئله اینقدر مهم است که امام در وصیتنامه‌شان این جلد 21 صحیفة امام، ص 400، پایان مقدمه وصیتنامه، امام متعرض این مسئله عزاداری می‌شود و می‌گوید که مراسم عزاداری ائمه اطهار بویژه سرور شهدا حضرت اباعبدالله که صلوات خدا و انبیا و ملائکه و صلحا بر روح بزرگ حماسی حسین باد- تعبیر ایشان است- می‌گوید هیچ وقت غفلت نکنید از این مراسم، آنچه دستور ائمه(ع) برای بزرگداشت این حماسه تاریخی اسلام است که عاشورا همیشه زنده بدارید و آنچه لعن و نفرین بر ستمگران آل بیت است، تمام فریاد قهرمانه ملت‌هاست بر سردمداران ستم‌پیشه در طول تاریخ الی‌الابد. امام میگوید طوری روضه بخوانید و عزاداری کنید برای امام حسین(ع) که ظلمه عالم در هر زمانی بترسند از عزاداری امام حسین، نه مثل یزید مجلس عزاداری خودشان بگیرند، یا رضاخان به هیئت بیاید یا عَلَم و قَمه را انگلیس و دربار بین‌تان توزیع کنند! بترسند از شما، هر سال از دو- سه ماه مانده به عاشورا بگویند باز خطر آمد، امام می‌گوید اینطوری روضه امام حسین بخوانید، تعبیرش این است. می‌گوید لازم است در نوحه‌ها و اشعار مرثیه و اشعار ثنای از ائمه حق(ع) به طور کوبنده، فجایع و ستمگری‌های ستمگران هر عصر و مصر یادآوری شود. در این عصری که عصر مظلومیت جهان اسلام به دست آمریکا و وابستگان و... و ازجمله آل سعود این خائنین به حرم بزرگ الهی لعنه‌ا... و ملائکته و رسله علیهم است به طور کوبنده یادآوری شود. لعن و نفرین کنید نه تنها یزید را، بلکه یزیدهای همه دوران‌ها را، در مراسم ذکر اباعبدالله. همه باید بدانیم آنچه موجب وحدت بین مسلمین و عزت مسلمین است می‌گوید همین مراسم سیاسی است. ایشان تعبیرشان این است، این مراسم سیاسی است که حافظ ملیّت مسلمین بویژه شیعیان ائمه اثنی‌عشر(علیهم‌السلام) است. نگاه امام به مسائل اسلامی- سیاسی، اسلام عاشورایی چیست؟ یعنی عزاداری که رضاخان در آن نیاید سینه بزند، حسینی که خودِ یزید برایش مجلس ختم نگیرد که در شام گرفت! حسینی که انگلیس و دربار بعد از کودتای 28 مرداد قَمه و عَلَم عزاداری توزیع نکنند. حسینی که نشود زمانی که روس‌ها اشغال کرده بودند آذربایجان را، یک عالم مجاهد قیام می‌کند و روس‌ها دارند در میدان اعدامش می‌کنند به دارش می‌کشند همان روز در تبریز -اول جلسه عرض کردم – هزار نفر قَمه زدند، یک نفر نرفت قمه‌اش را نشان بدهد نه اینکه بزند! بگوید این قَمه را قبل از اینکه توی سر خودم بزنم قبلش یکی توی سر تو می‌زنم، آن روز دارد که هزار قمه‌زن در تبریز قمه زدند و عالم مجاهد تبریزی هم جلوی چشم مردم به دار کشیدند روس‌ها و هیچ کس حرفی نزد. این نوع حسین و عزاداری نه. اسلام سیاسی.

تشکر می‌کنم، عذر می‌خواهم که وقت شریف‌تان را گرفتم و از همه التماس دعا داریم و توفیق مصیبت حضرت اباعبدالله تا زنده‌ایم از ما گرفته نشود انشاءا... .



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha